از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ماگذشتیم و گذشت آنچه توباماکردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهد
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا به صاحبنظری باز رسم
محرم ما نبود دیده کوته نظران
دل چون آینه اهل صفا می شکند
که زخودبی خبرنداین ز خدا بی خبران
دل من دارکه در زلف شکن درشکند
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دایم تو کجا و ره بیدادگران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و در بدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران
نظرات شما عزیزان:
.gif)
اتفاقی وبلاگتون رو دیدم و چقدر نوشته هاتون به دلم نشست میدونید اسم وبلاگ من هم مسافر شهر باران هست و خیلی وفته مینویسم...
من مسافر آن شهریم که اسمش شهر باران است در آنجا عشقان نیازی به دعا برای بارش باران ندارند چرا که همه محبت و بی نیازی از عشق مغرورانه است و عشق مسروانه از بارش باران است....
الانم که بارون تهران زیاد میاد و محل ما برگهای پاییزی حس و حال خاصی داده ...
وب خوبی داری...
به وبلاگ مسار شهر باران من هم سر بزن
من یه وبلاگ دیگه هم دارم که درباره کوروش و کاوه یغمایی مینویسم چون خودمم ساز میزنم و یه ارتباطاهایی با ایشون دارم...
خوشحال میشم به اون هم سر بزنی آدرس جفتشو مینویسم...
http://www.mosafere-shahrebaran.blogfa.com
و
www.yaghmaeiahang.blogfa.com
سعی میکنم دست نوشته های قدیمتون رو هم ببینم